رازورمزهای جادویی
مطالب وداستان های جادوگران
علاءالدينء الدين و چراغ جادوروزي بود و روزگاري در مركز يكي از بزرگترين استان هاي چين مرد خياطي زندگي مي كرد به نام مصطفي كه شغلش خياطي بود و بدين ترتيب امورات زندگي اش مي گذشت . مصطفي خياط تنها يك فرزند داشت كه آن هم پسر بود و اسمش را گذاشته بود علاءالدين . پس از اين كه علاءالدين بزرگ و بزرگ تر شد پسري شد تن پرور و بيكار و ولگرد . همه كارش اين بود كه بخورد و بخوابد و با بچه هاي ول و بي سروته، توي خيابان ها پرسه بزند . مصطفي دوست داشت كه علاءالدين پيش او باشد و خياطي ياد بگيرد ولي نصيحت هاي مصطفي به گوشش فرو نرفت كه نرفت . حدود پانزده ، شانزده ساله بود كه مصطفي دار فاني را وداع كرد و بار سنگين زندگي افتاد به گردن مادرش . مادر نخ ريسي مي كرد و نخ ها را مي برد بازار و مي فروخت و با پول اندكش امورات زندگي را مي گذراند ولي علاءالدين بدون هيچ مانعي ، راست راست توي خيابانها ول مي گشت . ادامه مطلب ... یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : نازنین این طلسم دارای قدرت تخریب بالاییست به طوری که از بدن فرد مضروب اسکلت و اجزای درون آن مانند قلب باقی می ماند. پشتوانه ی جادویی این طلسم بسیار بالاست به طوری که شخصی که "آواداکداورا" رو میتونه انجام بده ممکنه که از پس اجرای این طلسم بر نیاد. این طلسم هیچ ضدطلسمی نداره و تنها چوبدستی مجری میتونه اونو باطل کنه.
ادامه مطلب ... یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:18 :: نويسنده : نازنین از زمانيکه بشر قدرت شناخت خود را پيدا کرد و در شرايطی قرار گرفت که نياز به امداد غيبی داشت توانست جادو را کشف کند. جادو چيزی نيست جز استفاده از نيروهای درونی خود. وقتی شما بر روی مسئله ای متمرکز ميشيد وقتی تمامی حواستان را جمع ميکنيد تا کاری را انجام دهيد متوجه ميشويد که آن کار دارد به خوبی انجام ميشود. با يک مثال ساده ادامه ميدهم. شما علاقه شديدی به يک نفر داريد و وقتی آن طرف را ميبينيد در افکار خود به آن شخص فکر ميکنيد. فکر ميکنيد که آن شخص بايد به سمت شما بيايد و شما به او سلام کنيد و... بعد از مدتی احساسی در معده خود ميکنيد و ميبينيد که فرد مورد نظر به طرف شما می آيد. چه اتفاقی افتاده آيا يک اتفاق و يک تصادف است؟ دوباره در مورد ديگری امتحان کنيد. درست است شما جادو می کنيد. ولی قوت و صحت انجام آن به شما بستگی دارد. چقدر توانايی تمرکز و ديگر شرايط را داريد. جادوگری مانند درس خواندن است هرچه بيشتر سعی کنيد بيشتر موفق ميشويد. وليکن مانند بعضی از افراد که هرچه درس ميخوانند باز هم کلاس اولند اين هم مانند آن است. پس ابتدا بايد يک پيش زمينه در خود پيدا کنيد. علاقه داشته باشيد و ادامه دهيد. دانشمندان - اقوام مختلف هر کدام نامها مختلفی روی اين اعمال ميگذارند که بستگی به نوع جادو دارد. مانند هیپنوتيزم - تله پاتی - ووو. به هر حال خارج شدن يک نيرو از شما بعنوان برآوردن يک عمل جادو نام دارد (البته به عقيده من). شايد بگوييد پس ورد چيست آيا همه چيز با تمركز قابل حل ميشود؟ بايد بگويم ورد خيلی ماثر است. چون ورد دارای يك آهنگ خاصی است و اين آهنگ باعث تمركز و بيرون آمدن نيروی شما ميشود. ادامه مطلب ... شنبه 11 آبان 1392برچسب:, :: 17:5 :: نويسنده : نازنین روزی روزگاری در شهری بزرگ ملکه ای مهربان حکومت می کرد. ملکه دختران زیادی داشت که همه سربازان سپاه او بودند. دختران ملکه همه زیبا،مهربان و مطیع بودند. آنها هیچ گاه از دستور ملکه سرپیچی نمی کردند. با قدرت ملکه و دخترانش ،شهر آنها بهترین شهر دنیا شده بود. شهری که در آن هیچ کس به کسی ستم نمی کرد و هیچ کار بدی انجام نمی شد. اما این همه خوبی، جادوگر بدجنس پیر را به شدت ناراحت می کرد. این جادوگر پیر دوست صمیمی شیطان بود. او همیشه به حرفهای شیطان گوش می داد. شیطان از او می خواست که برود و دختران ملکه را وسوسه کند و آنها را به کارهای بد وادارد. جادوگر بیش از هزار بار خودش را به شکلهای خیلی زیبا درآورده بود و پیش دختران ملکه رفته بود تا آنها را فریب دهد. اما هیچ وقت دختران ملکه به حرف او گوش نمی دادند. اما یک روز اتفاق عجیبی افتاد. ادامه مطلب ... پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : نازنین یکی بود یکی نبود یک جادوگر بدجنس و بد ذاتی بود که به هر جایی می رسید به مردم آن شهر آزار می رساند. یک شب جادوگر بدجنس قصه ی ما به شهر بزرگی رسید. آقای جادوگر پیش خود فکر کرد که سر مردم این شهر چه بلایی بیاورد. فکر کرد و فکر کرد تا بالاخره نقشه ای به ذهنش رسید. او تصمیم گرفت زبان همه ی مردم شهر را بدزدد. شاید پیش خودتان فکر کنید که این همه زبان به چه درد جادوگر می خورد. وقتی همه ی مردم شهر خواب بودند، جادوگر بدجنس همه ی زبان های مردم شهر را دزدید و وردی برای آن ها خواند. ادامه مطلب ... پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:44 :: نويسنده : نازنین در نزدیکیهای دهمان در ته غاری جادوگری زندگی میکرد. زندگی رویهمرفته خوب بود تا وقتی که جادوگر متوجه وجود یک اژدها در دهکده شده بود. چرا تا حالا نفهمیده بود؟ جادوگر جام جهان نمایی داشت که میتوانست هرچیزی را در آن ببیند، به این شکل که مثلا میگفت نزدیک ترین گل اطلسی را نشان بده و سپس جام آنرا نشان میداد. خب به فکر جادوگر نمیرسید که اژدها را هم امتحان کند. ادامه مطلب ... پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : نازنین ابتدا وسایل مورد نیاز برای این تمرین : 1- یک عدد سوزن یا هر وسیله ای شبیه به آن 2- یک تکه کاغذ یا مقوای نازک به ابعاد تقریبی 5 در 5 سانتیمتر 3- محیطی آرام وبه دور از هر عامل مزاحم طریقه انجام آزمایش: ابتدا کاغذ را به صورت قطری در هر دو جهت تا بزنید به طوری که بعد از تا زدن کاغذ به صورت یک هرم در آید سوزن را به صورت عمودی در جایی مهار کنید ... ادامه مطلب ... چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : نازنین وقتی که جن حاضر می شود به حرمت اسامی خدا به جادوگر آسیب نمی رساند البته تا زمانی که جادوگر به او بی احترامی نکند.این بی احترامی معمولا نادانسته صورت می گیرد چون مطمئنا جادوگر نمی خواهد که کشته شود. پس از اینکه جادوگر وظیفه ی جن را مشخص کرد جن آن کار را انجام می دهد که هر چیز غیر ممکنی می تواند باشد.. ادامه مطلب ... چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : نازنین پادشاهي پسر جوان و هنرمندي داشت. شبي در خواب ديد كه پسرش مرده است، وحشت زده از خواب برخاست، وقتي كه ديد اين حادثه در خواب اتفاق افتاده خيلي خوشحال شد و آن غم خواب را به شادي بيداري تعبيركرد؛ اما فكر كرد كه اگر روزي پسرش بميرد از او هيچ يادگاري ندارد. پس تصميم گرفت براي پسرش زن بگيرد تا از او نوه اي داشته باشد و نسل او باقي بماند. ادامه مطلب ... سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : نازنین صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ سلام من نازنین هستم به وبلاگ رازورمز های جادویی خوش امدید لطفا نظر بدهید پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|